دبستان پسرانه سادات
دبستان پسرانه سادات
داستان : کسی کمک می کند ؟
داستان : کسی کمک می کند ؟
دبستان پسرانه سادات
 
 کسی کمک می کند ؟

 

  یک مرغ حنایی کوچولو همراه با دوستانش در مزرعه زندگی می کرد.دوستان او یک سگ خاکستری، یک گربه ی نارنجی و یک غاز زرد بودند.
یک روز مرغ حنایی مقداری دانه ی گندم پیدا کرد. او پیش خودش فکر کرد ، "من می توانم با این دانه ها ، نان درست کنم. "

  
 مرغ حنایی کوچولو پرسید: کسی به من کمک می کند تا این دانه ها را بکارم؟
سگ گفت: من نمی توانم.
گربه گفت: من دلم می خواهد ولی کار دارم و نمی توانم.
غاز گفت: من امروز باید به بچّه هایم شنا یاد بدهم و نمی توانم.
مرغ حنایی گفت: پس من خودم این کار را خواهم کرد .
 
 بعد او بدون کمک کسی دانه ها را کاشت.
 
  مدّتی گذشت و گندم ها رشد کردند و طلایی و زیبا شدند . مرغ حنایی کوچولو پرسید: کسی می تواند در دروکردن گندم ها به من کمک کند؟
سگ گفت: من باید به شکار بروم.
گربه گفت: من تازه از خواب بیدار شدم و حال ندارم.
غاز گفت: من بالم درد می کند.
مرغ گفت: پس خودم تنهایی آنرا انجام می دهم. مرغ کوچولو بدون کمک کسی گندم ها را دروکرد .
  
 
 
  مرغ حنایی که خسته شده بود، پرسید: کسی به من کمک می کند که این گندم ها را به آسیاب ببریم و آنها را آرد کنیم؟
سگ گفت: من نمی توانم. گربه گفت: من نمی توانم. غاز گفت: من هم نمی توانم.
 
مرغ حنایی گفت: خودم این کار را خواهم کرد. او گندم ها را به آسیاب برد و به تنهایی آن ها را آرد کرد بدون این که کسی به او کمک کند.
  مرغ حنایی که خیلی خیلی خسته بود ، پرسید: کسی به من کمک می کند تا با این آرد نان بپزیم؟
ولی بازهم سگ و گربه و غاز به او کمک نکردندوهر کدام بهانه ای آوردند.
 
 
مرغ حنایی گفت:خودم این کار را خواهم کرد. و بعد مرغ خسته بدون کمک کسی نان پخت.

نان تازه و داغ بوی خیلی خوبی داشت.

 
مرغ حنایی پرسید: آیا کسی به من کمک می کند تا نان را بخوریم ؟


سگ گفت: من کمک خواهم کرد.
غاز گفت: من کمک خواهم کرد. گربه گفت: من کمک خواهم کرد.

 
امّا مرغ حنایی ....
منبع : سایت کودکانه
 
 
 
 
 
تاریخ:
1401/04/14
تعداد بازدید:
9144
منبع:
Powered by DorsaPortal